۱۳۸۷ دی ۱۷, سه‌شنبه

آینده را غباری گرفته .

تردید ، دودلی، دوراهی و نگرانی .

نه توان دل کندن داری،

و نه دوای درمان .

ترس از پشیمانی .

دلت می خواست چشمانت را ببندی بتوانی گوشه کوچکی از فردا را ببینی .

به دنبال نقطه ای می گردی .

تمام زندگی ات به دنبال نقطه ای بوده ای .

می خواستی که به سر خط برسی تا تازه ای را آغاز کنی .

غافل از اینکه زندگی لحظه به لحظه اش انتخاب و آغازی نو ست .

 انتهایی نیست .

هر آنچه که هست دویدن و دویدن بی انتهاست .

سرخط شاید همان مرگ یا بی امیدی باشد.

و تنها می توان مواظب بود که سر رشته این خط ازدست نرود .

و بدانیم که اگر خوب جستجو کنیم درهرگوشه تصمیم هایمان راه حلی نهفته است.        

هیچ نظری موجود نیست: