۱۳۹۲ فروردین ۲۲, پنجشنبه

اهنگ

همه چیز تنیده در سکوتی آزار دهنده  است. تنها صدای رادیو . اهنگ های دهه هفتاد یاد اور دوران خوش بی فلسفه گی. حرفهایم همه از گذشته است . دیگر خودم را نمی شناسم. اهنگ زنگ تفریح هاتف !!! عجب اهنگی خاطره ای است. در ان دوران یخبندان ، آهنگی می رسید، مثل بمب صدا می کرد همه جا بود و همه ان را گوش می کردند.
کاش ان دوران مانده بود و یخ زده بودیم همان جا،  تا اینکه دایم احساس کنیم به جهنم و اتش ان نزدیکتر می شویم. انقدر پاهایمان سوخت و انم پا و ان پا کردیم پریدیم حتی بعضی وقتها به جای پا دستانمان را بر زمین گذاشتیم ولی تاولهای بزرگی زدند. رفتیم تا برسیم به جهنمی دیگر در این دهکده.                                     

۱۳۹۲ فروردین ۲۱, چهارشنبه

منتظر و بی قرارم

خیلی وقت است که نبوده ام.
نه در این فحات مجازی که در این دنیا انگاری نبوده ام. هنوز هم نیستم. گرفتار احساسی مالیاخولیایی هستم که رهایی از ان شاید در نوشتن باشد. من اینجا اویزان و منتظرم . منتظر پاپانم. حول جوع کردن میز ناهار ، عجول برای درست کردن غذا . حتی دست شویی هم که جای کتاب خواندن و مجله خواندن من بود حالا بیش از چنیدن ثانیه طول نمی کشد. این است که دم به دم می روم دستشویی. هیچ جا بند نمیشود. رمانهای قطور سه تفنگدارو برادران کارامازف تبدیل به داستانهای کوتاه شده ان هم اگر حوصله کنم تا همه داستانهایش را بخوانم.
و اما می تواند مدتها به سقف زل بزنم. و هیچ نگویم. و تنها گاهکی قطره ...
منتظر و بیقرارم . منتظر و بی قرارم . منتظر و بی قرارم.