۱۳۹۲ فروردین ۲۱, چهارشنبه

منتظر و بی قرارم

خیلی وقت است که نبوده ام.
نه در این فحات مجازی که در این دنیا انگاری نبوده ام. هنوز هم نیستم. گرفتار احساسی مالیاخولیایی هستم که رهایی از ان شاید در نوشتن باشد. من اینجا اویزان و منتظرم . منتظر پاپانم. حول جوع کردن میز ناهار ، عجول برای درست کردن غذا . حتی دست شویی هم که جای کتاب خواندن و مجله خواندن من بود حالا بیش از چنیدن ثانیه طول نمی کشد. این است که دم به دم می روم دستشویی. هیچ جا بند نمیشود. رمانهای قطور سه تفنگدارو برادران کارامازف تبدیل به داستانهای کوتاه شده ان هم اگر حوصله کنم تا همه داستانهایش را بخوانم.
و اما می تواند مدتها به سقف زل بزنم. و هیچ نگویم. و تنها گاهکی قطره ...
منتظر و بیقرارم . منتظر و بی قرارم . منتظر و بی قرارم.

۱ نظر:

اقاقیا گفت...

من این جام گل انار...بنویس...