کفشهایت را بردار
بعضی از چیزها باید در زمان خوداتفاق بیافتد
- بوسه ای که باید از او می گرفتی
-مادری که باید در آغوش میفشردی
و گفتی فردا !
-مادری که باید در آغوش میفشردی
و گفتی فردا !
غروری که باید می شکستی
- فریادی که باید می کشیدی و فرو خوردی
و فرو خوردی با آن هرآنچه که حقارت بود و تحمل
- سیلی محکمی که باید می زدی بر نامردی اش
- ظرفی که باید می شکستی قبل از اینکه چینی بلورین دلت شکسته شود
- نامه ای که باید برایش می نوشتی
- توضیحی که باید می دادی
دلیل رفتنت
به جای حتی نگه داشتن یک راه دوستی کوچک
-پرسه زدی از این به آن هوس
از این هوس به لذتی دروغ
و شرح دادی گناه رفته ات را به امید بخشش ؟!
نه ،
به التیام ِ سستی روحت برای دوباره تکرار!
دلیل رفتنت
به جای حتی نگه داشتن یک راه دوستی کوچک
-پرسه زدی از این به آن هوس
از این هوس به لذتی دروغ
و شرح دادی گناه رفته ات را به امید بخشش ؟!
نه ،
به التیام ِ سستی روحت برای دوباره تکرار!
- خانه ای که باید با اومی ساختی قبل ازاینکه شن های زمان از میان انگشتانت مانند ذرات کوچکی در باد پراکنده و ناپدید شوند
وقتی برگردی دیگر هیچ چیز مثل آن چیزهایی که می شناختی نیست
- جای مادر شاید خالی باشد
- خشمت فریادی در خلا خواهد بود
- ودیگراو قلبش برای تو نخواهد تپید
حسرت بوسه بر لبانت خواهد خشکید
و نامه هایت بی پاسخ خواهد ما
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر