با خود قهر کرد بود .
حرف نمی زد .
دست و پا
پا و دست ، می زد .
می دید ، می شنید ،
ولی درنمی یافتم .
همه جا پر بود از صدا
هیاهو، جنجال
شلوغ بود خیایانها
حالا حتی بچه های دست فروش ، سر چهار راهها
دیگربجای چسب ، سی دی ، دستمال
شال ، دستبند و بادبادک سبز می فروشند .
عده ای شعار می دهند
یک یا حسین تا میر حسین
نماد سبز در مقابل سیاهی یزیدی
و چقدرتن این مردم با مذهب آغشته بود.
زمان ، زمان آشتی ست .
فرصتی نمانده است .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر