زنم با لباسهایش غیب شده
فقط دو جوراب به جا گذاشته و
برسی که پشت تخت افتاده
باید جورابهای خوشکلش را نشانتان دهم
و این موی سیاه سفت را که لای دندانه های برس گیر کرده .
جوراب ها را در کیسه زباله می اندازم . برس را
نگه می دارم و استفاده می کنم . فقط تخت است
که غریب افتاده و نمی شود بی خیالش بود.
ریموند کار ِور
Reymond Carver
مرورآینده
به پیش پر می کشیم و
به پس می نگریم.
چه بهشتی بود!
چه جهنمی !
مردم میهن من
آینده را مرور می کنند.
آندری وُ ِزنسنسکی
Andrey Voznesensky