من پرنده ای با بالهای سپید ام که هرگزپرواز نکرده ام .
من اهوی با پاهای بلند و کشیده ام که هرگز نرمیده ام.
من دریایی آبی ام که هیچ گاه موجی به خود ندیده ام.
من کوهی استوارم که هیچ گاه آفتابی از پس آن برنیامده است .
من دشتی بی انتها یم که هیچ سبزینه ای بر روی ان نروئیده است.
من قلمی هستم که هرگز کاغذی ندیده ام.
من پنجره ای با شیشه های دم کرده ام که هیچ گاه هوایی از روزنه های عبور نکرده است.
من آوازی هستم که از هیچ بانگی شنیده نشده است.
من یک انسانم .
من اهوی با پاهای بلند و کشیده ام که هرگز نرمیده ام.
من دریایی آبی ام که هیچ گاه موجی به خود ندیده ام.
من کوهی استوارم که هیچ گاه آفتابی از پس آن برنیامده است .
من دشتی بی انتها یم که هیچ سبزینه ای بر روی ان نروئیده است.
من قلمی هستم که هرگز کاغذی ندیده ام.
من پنجره ای با شیشه های دم کرده ام که هیچ گاه هوایی از روزنه های عبور نکرده است.
من آوازی هستم که از هیچ بانگی شنیده نشده است.
من یک انسانم .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر