۱۳۹۴ شهریور ۲۹, یکشنبه

اولین داستان

دیروز یک داستان برای بچه ها نوشتم. این اولین بار نیست . سالها پیش هم سه داستان نوشته بودم که هرگز سعی نکردم چاپشان کنم و هر چه در میان برگه های قدیمی گشتم نتوانستم نوشته هایم را پیدا کنم. 
دیشب یک داستان جالب با مزه نوشتم. حالا دنبال یک تصور گر برای کتاب کودکان می گردم. 
امیدوارم چاپ شود. خیلی وقت است خبر خوب نشنیده ام . و احساس خمودگی تمام ذرات زندگی ام را احاطه کرده بود.

هیچ نظری موجود نیست: