۱۳۸۷ آبان ۱, چهارشنبه


گیچی، کاملا گیجی ،
چند نفراز ماها تو امروز و فردا مون گیج میزنیم ؟
مگر نمیخواهی برای مهاجرت اقدام کنی !
تشکیل پرونده،
مدارک لازم را ندارم.
اگه برگردی گیر می افتی دیگه نمیتوانی بر گردی.
چهار ماه از اینجا طول می کشد باید یه سفر برگردم برای تکمیل ناقصی ها ...
فکر الان رو نکن، می شوی مثل یک زندانی .

دلشوره دارم ،
از کارم باقی مانده باید هر چه زودتر انجامش بدهم.

بگرد دنبال کار
پاریس را از لیستت حذف نکن

از کارم هنوز باقی مانده ...

زبان باید زبان را دوباره شروع کنم تا یادم بیاید بدون زبان هیچ امیدی نیست
آلمان هم بد نیست تجربه خوبی است،
سه نامه میخواهم باید بگیرم
متنظر می مانم برای گرفتن نامه
نمیآید ،
تمام مدت با یک منتظر دیگری گپ میزنم. وکیل است. آدرس میدهد
داشتن یک دوست وکیل همیشه بدرد میخوره ! اگرازدواج کردی و خواستی طلاق خواستی بگیری !
تعجب میکند ، خنده اش میگیرد.
دو ساعت گذشت هیچی،
برمیگردی
از راه میرسد ولی تو رفتی !

از کارم هنوز باقی مانده...

لاتاری چطوره،
یک عکس با ابعاد ... اندازه ... اه اووو.....
سه صفحه تنها شراط یک عکس.
تاریک شد ، نه نخند، موهاتو جمع نکن،
تمام عصر تلف شد ول کن.

از کارم باقی مانده ...

مامانت زنگ میزنه دلت تنگ میشوی . از دور می شنوی دو کیلو کم شده.
باید برگردی
باید بری و مهاجر شوی
برای تجربه یک کشور دیگه بری.

از کارم حسابی باقی مانده ...

تلویزیون میبینی
خسته است ، چشمات خسته است
گیجی ، کاملا گیجی
خیلی ها مون تو امروز و فردا مون گیجیم !
راه میری راه میری و هیچ کاری نمیکنی فقط راه میری راه میری
تا تمام این التهاب زندگی کذایی را ذره های وجودت پاک کنی.
راه میری راه میری تا برسی وبیابی ذره ای از لذت حقیقی بودن را
ندوی ندوی
راه میری راه میری...

۱ نظر:

Pegah گفت...

آخي حيبوني دوستم.... :( غصه نخور ... همينه!