۱۳۸۷ آبان ۹, پنجشنبه



چرا هنوز نمی دونیم چی می خواهیم.
شاید خاصیت جهان سومی بودنمان باشد .
مشکل شخصیتی داریم و یا تربیتی !
خیلی بلند پروازیم .
یا از پریدن می ترسیم
و یا از پریدن خسته و نا امید از فرود آمدن دریک کنج امن .
چه شدیم
چه شدیم
شاید مشکل از دو فرهنگی شدنمان است.
چرا به یک زندگی ساده سنتی بچه ... قانع نیستیم.
اصلا اگر بد بود این همه آدم این کار را نمی کردند.
چرا اینقدر ازچیزهای پیچیده استقبال می کنیم ؟
و بهتر بگم ، چرا چیزهای ساده را پیچیده می کنیم ؟
انقدرتوی یک رابطه خطوط قرمز کذایی دور خودمون میکشیم که اگر یکی علت قرمزی ها را بپرسد مثل هاج و واج ها نگاهش می کنیم.
دوست پسرو دختر اینترنتی داریم.
ایمانی آبکی داریم ، که حتی برای ساده ترین اصول توجیهی نمی یابیم.
زندگی های مشترک با فاصله 1000 کیلومتری .
مگه نمی شد توی همان کوچه که به دنیا اومدیم بچه درا هم بشویم.
صبح با خانمهای همسایه سبزی پاک کنیم .
و شب پای سریال تلویزیون بنشینیم و تخمه بشکنیم.
اگر بد بود این همه آدم این کار را نمی کردند.
خیلی کلیشه شد، نه !
خوب ورژن مدرنش میشود این،
صبح بریم مانیکور و کلاس اروبیک .
شب هم با فخری و منیرشب نشینی ها بالای شهری به همراه فال قهوه.
مگر نمیشد مثل آدم زندگی کنیم.

یکی نیست بگوید آخه کی گفته بود که تریپ روشن فکری بیایی که حالا این طوری توش بمانی .

۱ نظر:

Pegah گفت...

مشكل اينه كه بزرگ شديم!!
هممون بخواهيم يا نخواهيم جزو همون آدم بزرگهايي شديم كه راستي راستي چقدر عجيبند!!!!.....

پ.ن:فكر كنم بهتره اين سيستم كامنتينگت رو يكم ساده تر كني...مثلا اين تاكيد كلمه رو برداري و به ناشناس ها هم اجازه كامنت بدي...اينطوري راحتتر ميشه :)